کیان و دردل های روزمره.....
خدای بزرگ و مهربون شکرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر عشق قشنگ مامان.قربون اون دست و پای کوچولوی نازت برم.فدای اون دست و پا زدنت برم اقا خوشگله.چند رزوی میشه که لبخند زدن و یاد گرفتی و وقتی سرحالی با خندهات دل از من و بابایی میبری.جگر گوشه مامان سیما تو عمر منی عمرم............ پسر گلم صبح ها که از خواب پا میشی بابا مجید به سرعت میاد سراغت و میاره میزارتت روی میز صبحانه و کلی بهت ذوغ میکنه.همش باهات حرف میزنه.جوجه طلایی مامان این روزا کلی کچل شدی.تقریبا تمام موهای جلوی سرت ریخته وعین بابایی شدی.در اولین فرصت از تو بابایی عکس میگیرم و میزارم تا ببینی. راستی پسرم مامانی اعظم که تا قبل از این خیلی کم میومد خونمون ح...
نویسنده :
مامان سیما
20:46