کیان و بهار و گردش و عکس.......
دردونه ی مامان روزهای تعطیل نوروز و عید دیدنی و مهمونی هاش هم تموم شد و زندگی دوباره به فرم اصلی خودش برگشت تا دوباره صبح از خواب پاشیم و بابایی رو تو خوردن صبحونه اش همراهی کنیم و بعدشم بدرقه اش کنیم تا بره سر کار و باز من و تو دوتایی مشغول کارای روزمره بشیم.یه خواب قبل ظهر برای تجدید قوای تو و یه فرصت برای انجام کارهایی که وقتی بیداری مجالی برای انجامشون نیست و باز تکرار و تکرار....... خدای مهربون ممنون از این همه تکرار شیرین از این باهم بودن و موندن از این همه امیدی که تو دل تک تک آدمهات میکاری تا واسشون بجنگن ممنون از این همه رحمت ممنون واسه بهارت واسه تابستونات واسه پاییزت واسه زمستونای استخون سوزت و...