کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

کیان گل خندون مامان و باباش

اسم تو......!!

  اسم تو برای من مقدسه باورم کن که فقط باور تو میتونه قفل قفس رو بشکنه.......   کوچولوی معصوم و مهربون من !! میگن اسم هر کودکی برای مامان و باباش دلنشین و قشنگ ترین اسم دنیاست پس مامان فدای ااون اسم قشنگت بشه. معنی اسمت به زبان های مختلف رو برات مینویسم تا بعدها بتونی معنای اسمت رو ببینی و بدونی               کیان : در زبان پارسی به معنای پادشاهی بزرگ  است اما در فرهنگ فارسی معین به بزرگان و سروران معنا شده در زبان عربی به معنی سرزمین ها در زبان چینی به معنی باستانی در زبان ایرلندی و هندی به معنی قوی ...
18 فروردين 1393

هشتمین نگین...!

گل مامان نگین هشتمت هم بسیار بسیار یهویی و خیلی جالب خودش رو نشون داد و مامانی بعد یه گاز جانانه اونو توی دهان کوچولو و قشنگت پیدا کرد.. همین دیروز صبح که مشغول بازی و شیطنت بودی بابا مجید با یه جیغ بنفش اعلام کرد که مامانی بدو بیا کیان بازم یه چیزی تو دهنش گذاشته.... منم با سرعت نور دست گیرت کردم و تلاش کردم تا بیرونش بیارم اما تو یه گاز محکم از دست  مامان گرفتی و الفراررررررررررررر!!! ماه من! نکته جالب رویش دندون تو واسه مامان این بود که ما منتظر دراومدن دندون نیشت بودیم که مدتیه توی لثت جا خوش کرده و بیرون نمیاد. درحالی که این دندون آسیای کوچیکت بود که نیش کشید!! جوجه ی مامان هشتمین نگینت هم مبارک!!!! دیشب ما ...
19 بهمن 1392

پسرم.......

      مادرانه ای برای تمامی پسران این مرز وبوم!!! حرفی که از دل بیاد به دل هم میشینه پسرم سعی کن که خود خودت باشی.گر چه سخت است در زمانی که....... گرچه سخت است فکر دل بودن.در تکاپوی آب و نانی که..... سعی کن که خود خودت باشی.رمز آرامش جهان اینست یک نفر هم اگر خودش باشد.شاید اوضاع این جهانی که..... دست قلبت به آسمان که رسید.بالش ابر را به باد مده!!! سعی کن بال و پر بگیری باز در بلندای آسمانی که.... قاصدک یک گل است می دانی؟؟یک گل خسته از سکون زمین می نشیند بروی شانه باد.تا بیاید به آن نشانی که..... می نشینم کنار پنجره باز.نخل و خورشید سرخ رنگ غروب!! حس آرامشی که پنهان است در نماز پس از اذانی ک...
7 بهمن 1392

جاروبرقی خونه

کیان مامان اسمت رو از کیان به جاروبرقی تغییر نام میدم.امیدوارم اسم جدیدت رو دوست داشته باشی. تغیییر نامت به این دلیله که روزا سرگرمیت گشتن توی گوشه وکنار خونه و خوردن هر چیزی از خوراکی گرفته تا تار و پود فرش شده......... اینقدر این کارو تکرار کردی و ما به سرعت سمتت دویدیم تا از دهنت بیرون بیاریمشون که یاد گرفتی وقتی سمتت میام اگه چیزی تو دهنت نباشه به سرعت بازش میکنی تا کاری بهت نداشته باشم و اگرم چیزی تو دهنت داری با سرعت نور فرار میکنی و جیغ میزنی تا نتونم ازت بگیرمش آخرین چیزی رو که امروز صبح از دهنت بیرون کشیدم پوست پیاز بود که خیلی هم از خوردنش راضی بودی وکلی هم واسه از دست دادنش داد و بیداد راه انداختی... کار ...
7 بهمن 1392

دست دستی باباش میاد......!!!

گل پسرم یه سلام گنده از یه عصر زمستونی و سرد به تویی که با گرمای وجودت خونمون رو از روزای گرم تابستونم گرمتر و شاداب ترکردی !!! کیان کوچولوی مامان چند روزی میشه که از تشویق کردن خودت لذت میبری و دائم دست دستی میکنی... قربون اون دستای کوچولو و مهربونت برم که انرژی بخش ترین انرژی زای دنیا واسه ی مامان و باباست!!! شیر مرد مامان به تازگی علاقه ی عجیبی به چوب شور پیدا کردی و هر جا که میبینیش دستت رو دراز میکنی و می خوایش. و صدالبته که خیلی هم خوشمزه خوشمزه می خوریش. کار قشنگی که انجام میدی اینه که هر چیزی رو با اشتراک دیگران میل میکنی و یکم خودت میخوری و یکمی هم به فرد کناریت تعارف میکنی. اما تعارفت برای بابا مجید دست و دلبا...
2 بهمن 1392

تو.....!!!

     تو که باشی ترانه دیگر جایی ندارد برایم... تو میشوی همه و همه میشوند پوچ تو میشوی پیدا و همه پنهان محض . . . . تو که باشی شعر میرود خانه وخانه میشود تو.... اصلا تو که باشی هیچ چیزی دیگرکم نیست.. تو میشوی تمام من و تمام میشوم در تو........     ...
26 دی 1392

اندر احوالات کیان 396 روزه ی من....!!

کیان مامان بعد از چند بار بد قولی بلاخره تونستیم با آتلیه هماهنگ کنیم و برای دومین بار ببریمت اونجا. سری قبل که نزدیکای تولدت بود توی آتلیه بدنت شروع به گرم شدن کرد و وقتی خونه رسیدیم کاملا تب کردی و به یه سرماخوردگی ویروسی و طولانی مبتلا شدی و ما دوباره مهمون دکترعلیمحمدی شدیم تا تو رو معاینه و معالجه کنه و به این ترتیب 10 روزی طول کشید تا ویروس های نامهربون از تن قشنگت برن و من و تو رو راحت بذارن. امیدوارم عکس های این سریت هم قشنگ از کار در بیان اگرچه که این بارم به هیچ وجه راضی نشدی واسه خوشحالی خانم عکاس هم که شده به حرکاتی که برای خندوندنت انجام میدادبخندی. گل پسرم!! شنبه عصر با هم رفتیم خونه ی خاله ناهید و اتاق قشنگ...
24 دی 1392

آخ جوووووووووووووووون نگین هفتم هم دراومد!!!!!

کیانم!!! دوشنبه شب یعنی 16 دی ماه 92 توی مهمونی خونه ی مادر جون(مامان بزرگ من) هفتمین نگین زیبات هم سر از پوسته ی نرم و لطیف لثه ات بیرون آورد و خودش رو به همه نشون داد و به این ترتیب دندونای ردیف پایینیت سه تایی شدن. کیان مامان تو توی خانواده و فامیل مامان و بابا تنها نی نی جمعی و همین مسئله باعث میشه تا سرگرمی بزرگای فامیل باشی و دست به دست بچرخی تا جایی که از خستگی بازی های متنوعشون از هوش بری و گاهی هم از شدت سر و صداهای زیادشون که تو محیط هست به گریه بی افتی و به این ترتیب من و بابا مجید رو متوجه اوضاع نامناسبت بکنی تا بفکر حل این بحران کودکانه باشیم. گاهی اوقات اینقدر از رفتاراشون حیرت زده و کلافه میشی که اینو از ...
18 دی 1392

وای وای گاززززززززززززززززززز!!!!

قند عسل مامانی چندروزی میشه که گاز گرفتن رو یادگرفتی و حسابی از خجالت همه در میایی. گل پسرم این کارت درست نیست.اما من نمی دونم چجوری باید اینو بهت یاد بدم که تکرارش نکنی. وقتی بهت میگم نکن با لبخند نگاهم میکنی و به سرعت کارت رو تکرار میکنی هرچه زودتر باید باهات مبارزه کنم تا این عادت رو ترک کنی وگرنه به زودی دیگه هیچ جایی نمیتونیم بریم چون شازده پسرمون همه رو داغون میکنه. قربون اون نگین های تیزت برم تو حالا حالاها با دندونات کار داری و باید ازشون مراقبت کنی..... فدای اون چشمای مهربون و شیطونت برم من که وفتی اعتراضمون رو میبینی برق میزنن اما فکر میکنی اینم یه بازیه.... مامانی به خدا دندونات خیلی درد داره به من رحم بکن..... ...
13 دی 1392