کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

کیان گل خندون مامان و باباش

کیان و بهار و گردش و عکس.......

  دردونه ی مامان روزهای تعطیل نوروز و عید دیدنی و مهمونی هاش هم تموم شد و زندگی دوباره به فرم اصلی خودش برگشت تا دوباره صبح از خواب پاشیم و بابایی رو تو خوردن صبحونه اش همراهی کنیم و بعدشم بدرقه اش کنیم تا بره سر کار و باز من و تو دوتایی مشغول کارای روزمره بشیم.یه خواب قبل ظهر برای تجدید قوای تو و یه فرصت برای انجام کارهایی که وقتی بیداری مجالی برای انجامشون نیست و باز تکرار و تکرار....... خدای مهربون ممنون از این همه تکرار شیرین از این باهم بودن و موندن از این همه امیدی که تو دل تک تک آدمهات میکاری تا واسشون بجنگن ممنون از این همه رحمت ممنون واسه بهارت واسه تابستونات واسه پاییزت واسه زمستونای استخون سوزت و...
16 فروردين 1393

به به نهمین نگینم دراومد!

کیانم گل پسرم مبارکه و مبارک!!! به به نهمین نگینت هم همین یک ساعت پیش خودش رو توی دهن کوچولوت نشون داد و بازم من واسه ناراحتی های گاه و بی گاه شبانت یه دلیل منطقی پیدا کردم. این دندون توی ردیف پایین و درست کنار دندونهای قبلیت جوونه زده. امیدوارم که این روزای دندونی هم زودتر بگذرن تا بتونی دوباره یه خواب راحت رو تجربه کنی. جوجه جون چند روز پیش بابا مجید فهمید که عاشق زیتونی و برعکس مامانی که تا حالا مزه اش رو هم نچشیده مشتاق خوردنش هستی.و درست از اون روز بابایی ظهر ها در کنار ناهارت چندتایی زیتونم بهت میده و توام میخوری و کیف میکنی.. نووووووووووووش جوووونت گل پسر!! ماست با نعنا هم تجربه ی موفقیت آمیز و جدید دیگه ای بود ...
23 بهمن 1392

جا مونده های تولد پسری........!!!

 سلام و صد تا سلام تو یه صبح سرد برفی به تو شاهزاده ی قلبم که فرشته وار به یه خواب ناز رفتی و بهم فرصت اینو دادی تا بیام و برات از روزای شیرین بودنت بنویسم. از اولین تجربه های مادری منو اولین تجربه های کودکی تو. وقتی پست تولدت رو برات مینوشتم فراموش کردم تا عکس کارت دعوت و کادوهاتو واست بزارم تا اونا هم یادگاری بمونن.... این پاکت کارت دعوت و اینم کارت دعوتته اینم یه سری از کادوهای قشنگی که برات هدیه آوردن   مامانی اعظم و بابا علی یه تو گردنی فروهر خوشگل     که به دلایل امنیتی گذاشتمش بانک   خاله سارا و سانازم صندلی بادی و موتور معین جون و آترین کوچولو هم الاکلنگ ماهی...
12 دی 1392

دومین یلدای کیان....

    شب یلدا همیشه جاودانی است زمستان را بهار زندگانی است شب یلدا شب فر و کیان است نشان از سنت ایرانیان است.... جان جانان مادر دومین یلدای زندگیت مبارک!!!   سلام سلام صدتا سلام گل پسر نازنینم معذرت میخوام که این روزا دیر تر از قبل میام و وبلاگتو آپ میکنم یکم مشغله کاری و فکریم زیاد شده و از همه مهمتر اینکه خاله سارا و ساناز و بابا علی اومدن اراک وما دوباره دور هم جمع شدیم. پس با یکم تاخیر دوباره میگم که دردونه ی مامان یلدات مبارک! پارسال شب یلدا تو 7روزه بودی و به همین علت به جای خونه ی مامان بزرگ همه تو خونه ی ما دور هم جمع شدن ومن و تو رو تنها نذاشتن. اگر چه که حظور فرشت...
3 دی 1392

تولد زنبوری کیان نفس مامان و بابا

      لبخند زدی و آسمان ابی شد شب های قشنگ آذر بررررفی شد پروانه پس از تولد زیبایت تا اخر عمر غرق بی تابی شد   در ستاره باران میلادت میان احساس من تا حضور توحبابی است از جنس هیچ.... از دستان من تا لمس نگاه تو ُآسمانی است به بلندای عشق... جشن میلادت را به پرواز میروم در این خانگی ترین آسمان بی انتها.... آسمانی که نه برای تو تنها برای ما آبی ست. کیانم تولدت مباررررررک!!!      کیانم!! بزرگ مرد کوچکم!! هر ذره ی وجودت و هر لحظه ی حضورت تولد دگر باره ی من است.... پس دوباره میگویمت آرامش و آسایشم تولدددددت مبارک!!   &nb...
23 آذر 1392

جوونه زدن سومین و چهارمین نگین هایت مبارک!!!

جان جانانم تبریک!! کیان قشنگم سومین و چهارمین نگین های زیبات هم جوونه زدن. همین چند روز پیش بود که از نبودنشان دل نگران بودم. اما حالا به لثه ی بالاییت که دست میزنم تیزی های بکر و تراش نخورده ات رو لمس میکنم. چه آرام و بیصدا مهمان دهان کوچکت شدند.    مبارکت باشد دردانه ام........ این دوتا نگین خوشگل مورخ13.آبان ماه.1392 مصادف با10 ماه و 20 روزگیت سر از لثه هات درآوردن... (اینجا از نور فلاش دوربین چشماتو جمع کردی) چند روزی میشه که موقع عکس گرفتن به محظ اینکه نور قرمز دوربین مامانو میبینی قبل از فلاش زدن چشماتو محکم به هم فشار می دی و این شکلی میشی. خیلی دوست دارمممممم   اینم شیطنت جدیدت بله آقا...
15 آبان 1392

کیانم 10 ماهگیت مبارک!!!!!!!!!!!!!!

خدایا شکرت کیانم 10 ماهه شد!!! خدا جون شکرت که این روزا رو داریم میبینیم! شکر که لحظه به لحظه با کیان بودن رو بهمون نشون میدی!! خدای مهربونم شکرت که پیشرفت های شیرین پسرم رو میبینم! شکر که هستی تا تکیه گاهمون باشی! شکر که هوامونو داری تا کم نیاریم!!!!! شکر!!!! کیانم نازنین یکدونه ی مادر 10 ماهه شدنت مبارک! بزرگ مرد کوچکم! شروع ده ماهگیت مصادف با شب عید قربان شد و من مادر چه خوشبختم که روزگارم با توی بیهمتا در هم تنیده. دیگه تند تند چهاردست و پا میری.چند باری هم دستتو به مبل و صندلی گرفتی و سرپا وایسادی اما  واسه نشستن اینقدر داد میزنی تا به فریادت برسیم.آخه میترسی که خودت و رها کنی و بشینی. دقتت به تابلو ها...
23 مهر 1392

آش دندونی کیان جون

شیر مرد من سلاممممممم                 به لطف خدای مهربون آش دندونیت رو هم پختیم و همه نوش جان کردن دیروز به مورخ 31.6.1392 یه مراسم کوچولو و خودمونی خونه ی مادر (مادر بزرگ مامان سیما)گرفتیم و واسه ی بقیه هم بردیم دم خونه هاشون تا نوش جان کنن. چندتاعکس میزارم تا برات به یادگار بمونه اینم نامه ی پری دندونی که واست رسیده و در نهایت برگه ی یادگاری که همه لطف کردن و واست یادداشت گذاشتن ممنون از همه ی شما مهربون ها   ...
1 مهر 1392