و روز تولدت رسید...!!

امروز روز میلاد توست و من هر روزبیش تر از پیش به این راز پی میبرم

که تو خلق شده ای تا زیبا ترین لحظه های عمرم را

برایم بسازی.......

پس تو ای خود خود خوشبختی سالروز زمینی شدنت مبارک...

شیر مرد من دو سالیگت مبارک!!

امروز برای دومین بار روز تولدت تکرار میشود و من مادر نشسته بر اسب سفید

رویاها تا سالیان سال برایت آرزو رج میزنم.....

میبافم و میبافم تا از ته خوشبختی با صدای  ماما گفتن های نصف و نیمه ات

به خودم بیایم و ببینم که تو هنوز اول این راه درازی....

درست در اولین گامهای زندگی

درست همانجایی که مردانگیت برای همیشه ها رقم میخورد و چیزی به اسم

سرنوشت شروع به ترسیم روزهای زندگیت میکند..

پس تو ای دلبند نوپای مادر

برایت بهترین های این عالم خاکی را از پروردگاری که

در وجودم ریشه ات دواند و مهرت را به دلم انداخت می خواهم..

من اینجا در دل تاریکی یک شب زمستانی ارام نشسته ام و به تو فکر میکنم

وهر لحظه که تصویر معصومانه ات جلوی چشمانم نقش میبندد دلم به بودن و

داشتنت گرم تر میشودو مصمم تر برایت می نویسم.

صفحه های تقویم را که ورق میزنم به روزی میرسم که تو در عصرش از

جایی دوررررر پایت را به

جایی گذاشتی که باهم بودنمان شکل گرفت

ودرست از همان عصر پاییزی من مادر شدم و تو ارام جانم.....

به تقویم که نگاه میکنم دلم غنج می رود برای این730 روز عاشقی با تو......

برای این همه روز بودنت

برای این همه روز داشتنت

و درنهایت با خودم زمزمه میکنم که چقدر با بودنت شادمانم..