چهارسالگی....
جوجه ی 4 سال و دوماهه ی من اینروزا کلی واسه خودت شاخ شدی و حرف حرفه خودت.هنوزم نمی دونم
اثرات مهد رفتنه یا همون بحران سخت 4 سالگی.اما هرچی ک هست امیدوارم زودتر باهم حلش کنیم
این روزا اسباب بازی هاتو ب راحتی خراب میکنی و با شدت و دقت راجع ب خراب شدنشون برام توضیح میدی و
بعدم میبری میندازیشون تو کیسه زباله های خشکو در اخر هم میگی خووووب سیما حالا دیگه ندارم
اون اسباب بازیه خراب (حباب) بود یکی جدیدشو بخرررر
از کارای جدید دیگه ای ک انجام دادی و منو ب مرز سکته رسوندی شکستن گوشیم با قاشق بودالان
دقیقا 4روزه ک موبایل ندارمو خیلی هم داره سخت میگذرهخدایی خیلی ضد حال بدی بهم زدیاااااالان
دارم تصمیم میگیرم ک چی بخرم اما فک کنم ایندفعه باید زره براش بگیرم ک موقع عصبانیت از دست شما در
امان بمونه
چند وقتی میشه ک هیچ میلی ب بوسیدن و بوس دادن ب اطرافیانمون نداری و هرکس ببوستت باید منتظر
عواقب بعدیشم باشه.وقتی از مشاور راجع باین موضوع پرسیدم و راهنمایی خواستم حق رو ب تو داد و گفت
دوست نداره بووووس بدهپس ماهم ب همه میگیم پسرمون حال نمیکنه بهتون بووووس بده.
مهم تویی ک ی دنیا عشقی