به این میگن پسر عمو!!!!
کیان مامان خوش به حالت با این پسرعموی باحال و مهربونی که داری
شازده پسرم دیشب بعد مدت ها فرصت کردیم سری به خونه ی عمو علی بزنیم
و مهمون آترین کوچولو و معین جون بشیم
الحق که رسم مهمون نوازی رو تمام و کمال برات بجا آوردن.
آترین همه ی اسباب بازی هاشو برات آورد تا بازی کنی و کلی هم موها تو شونه کرد و
هواتو داشت و معینم که دیگه نگو......
معین یکی از عکسات رو بالای تختش و یکی دیگشو توی کیف پولش گذاشته بود
زن عمو میگفت روزی نیست که ما توی خونه از کیان یادی نکنیم.
معین تند تند با تبلتش ازت عکس گرفت و خلاصه اینکه کلی بهت حال دادن....
آترین کمک کرد تا غذاتو بخوری و موز هم بهت داد
امیدوارم تا زودتر بزرگ بشی و باهاشون همبازی...
دو روزی میشه که حال و هوای شهرمون برفی برفی شده برفهایی عین کریستال شفاف و براق.
وقتی به آسمون نگاه میکنی انگاری برف ها دارن میرقصن و میان زمین..
این منظره ها اینقدر قشنگن که دوست نداری ازشون چشم بر داری!!
حالا دیگه یه زمستون واقعی رو سپری میکنیم
سرد و سفید
(براقیشون توی عکس خیلی کم پیداست اما بازم معلومه)
راستی دیشب وقتی وارد خونه ی عمو شدیم دیدیم یکی از لنگه های کتونیت نیست
بابایی همه جا رو گشت اما پیداش نکرد.خیلی ناراحت شدم اما چاره ای نبود
وقتی داشتیم برمیگشتیم بابا مجید دم ماشین جایی که اصلا معلوم نبود اونو پیداش کرد.
اینم قیافه من بعد پیداشدن کتونی
الان که این پست و واست مینویسم توی یه خواب ناز هستی
امیدوارم قشنگترین خواب های دنیا رو ببینی کوچولو!!!