اهواز!!
کیان مامان
سه شنبه ی گذشته من و تو و بابایی
با خانواده ی من و خانواده ی عمو احمد (عموی مامان سیما)
با قطار راهی اهواز شدیم تا به دیدار دایان و عمو و لیلا جون که از مکه اومده بودن بریم
اولش از اینکه مسافرت با قطار رو به ماشین خودمون ترجیح داده بودیم نگران بودم
اما بعدش کلی واسه ی این تجربه ی جدید کیف کردم
تنها مشکل ما تو این سفر علاقه ی وافر تو به کوپه گردیت بود
و اینکه دوست داشتی هرجایی باشی جز کوپه ی خودمون
از راهروی قطار گرفته تا رستوران و در نهایت گردش با مدیر قطار تو کوپه های دیگه
اولین تجربه ی شنا و استخر هم خیلی عالی بود وقتی با دایان و باقی و مردها به استخر خونه ی
عمو رفتی و هر کسی از قایق بادیت استفاده کرد جز خودت
بعدشم که با گریه از آب بیرون آوردیمت
در آخر یه خواب طولانی تا فرداش از فرط خستگی..
لب کارون هم رفتیم
و تو اصرار داشتی که توی آب بری و اونجا هم تنی به آب بزنی..
اینم قیافه من بعد یه جنجال طولانی با تو برای بی خیال شدن از رفتن توی رود کارون
بزودی میام و شرح کامل سفر مون رو برات مینویسم.
بووووس