کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

کیان گل خندون مامان و باباش

شیطنت های گاه و بیگاه تو !!!!

1393/7/3 11:11
نویسنده : مامان سیما
483 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسر شیطون

امروز یه گندکاری بزرگ انجام دادی و کل جعبه ی کرم مامانی رو به لباس و دست و صورتت مالیدی

حسابی من و شاکی کردی.

درست دو ساعت بعد این بلا رو سر لوسیون بدنت آوردی و اونو روی زمین ریختی و کلی هم از کارت لذت بردی

و اینقدر کثیف کاری کردی که با لباس راهی حموم شدی تا اونجا تمیز بشی.

اما توی حموم همش داد و فریاد میکردی که:

ماما دمال یعنی

(مامان دستمال بده)

اگرچه که شاهکار آخرت منو از عصبانیت به مرز سکته رسونده بود اما شیرین کاری های تو حمومت و

تلاشی که واسه ی توضیح کارت از خودت نشون دادی نه تنها عصبانیتم رو از بین برد

حتی خستگی کل روزم رو از بین برد و هر بار که به صورتت نگاه کردم دست و پای کرم مالی شدت

جلوی چشمام مجسم شد..

دومین سری کفش هاتم به پاهات کوچیک شدن و باهاشون خداحافظی کردیم

بعضی هاشون اینقدر نو مونده بودن که حیفم اومد دور بندازمشون.

هیچی لذت بخش تر از این نیست که جلوی کمد لباسات زانو بزنم و لباسای کوچیک شدت رو جدا کنم.

بهشون یه نگاه بندازم و خاطرات روزایی که به تنت بودن و مرور کنم و

از صف لباسای مصرفیت جدا کنمشون.

این حس خوب تداعی کننده لحظه های خوب با تو بودن و لذت شیرین رشد و بزرگ شدنته..

تو روز به روز بزرگ تر میشی و من روز به روز عاشق تر

هنوزم تو حرف زدن تنبلی میکنی و تا دوست نداشته باشی و صلاح ندونی هیچ کلمه ای رو نمیگی

علاقه ی بی حدو اندازت به اب و شنا روز به روز بیشتر میشه و حسرت بابایی هم واسه

اینکه نمی تونه به استخر ببردت بیشتر و بیشتر..

اما چاره ای نیست باید صبر کنیم تا زمانه موعود برسه و تو بتونی به استخر هم بری.

عزیز (مامان بابامجید)چند روز پیش راهی سفر حج شد

موقع خداحافظی همش میگفت با دلتنگی کیان چیکار کنم .قهرمان من بدجوری دل از همه بردیااااا...

از خدای مهربون می خوام که هم عزیز بتونه

اعمال حجش رو به درستی به جا بیاره هم خدای بزرگ این توفیق رو به ماهم بده تا یه روزی که خیلی

هم دور نباشه بتونیم بریم حج.

خاله ساناز داره میره خرم اباد و تا جشن خاله سارا هم نمیاد.امروز صبح به محض اینکه فهمیده بود

اتوبوسش تاخیر داره اومد و با خودش بردت.این شد که منم از فرصت سواستفاده کردم و هم یه دستی به

سر و روی بهم ریخته خونه کشیدم و هم به خونه ی مجازی تو سرزدم

ببخش که این روزا زیاد به خونت سر نمیزنم.نه من فرصت مناسب گیر میارم نه تو میزاری که دست به لب تاپ بزنم

به محض اینکه میبینی لب تاپ تو دستمه یا فریاد میزنی که ماله منه یا کلا درش و میبندی و

حتی اجازه نمیدی خاموشش کنم.

تاخیرم رو ببخش و عذرم رو پذیرا باش

بزودی میام و تند تند وبلاگت رو آپ میکنم.اینو قول میدم.

دوستت دارم بی بهونه....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)