کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

کیان گل خندون مامان و باباش

جایزه ی دکتر....!!!

کیان مامان دیروز برای چکاب پیش دکترت رفتیم اگرچه که من یکمی هم از نحوه ی غذا خوردنت شاکی بودم و دنبال یه دلیل منطقی واسه ی این بی میلیت میگشتم اما در نهایت با یه جمله ی "دوست نداره بخوره اذیتش نکن" از جانب آقای دکتر مشکل منم حل شد آخه این چه وضعشه؟؟؟!!!!! این که نمیشه من بیخیال غذا خوردنت بشم بیا و یکمی با مامانی همکاریتو بیشتر کن تا هم من خیالم راحت بشه هم خودت گشنه نمونی.. گل پسر من!! دیروز توی مطب آقای دکتر کلی کیف کرد که تلاش میکردی تا به شیوه ی خودت بترسونیش و بعدشم اشاره کردی تا خودکارشو بهت بده و وقتی ندادش با داد گفتی: "ددش" و در نهایت این ماجرا با دادن یه جایزه از آقای دکتر ختم به خیر شد.. ...
26 فروردين 1393

ماهی قرمز

کیان قشنگم !!! دیشب خونه ی مامانی اعظم یه دسته گل جدید به آب دادی تو از غفلت ما موقع شام خوردن سواستفاده کردی و رفتی سراغ ماهی های قرمز توی تنگ اینقدر آب و هم زدی که ماهی ها دیوونه شده بودن و افتاده بودن رو زمین و یکیشونم مرده بود و توام از ترس ماهی های درحال مردن از گریه غش کرده بودی قربونت برم من کوچولوی ترسو و مهربونم امیدوارم زودتر بزرگ بشی و دیگه اینکارای خنده دار و خطرناک رو انجام ندی!!   ...
20 فروردين 1393

اسم تو......!!

  اسم تو برای من مقدسه باورم کن که فقط باور تو میتونه قفل قفس رو بشکنه.......   کوچولوی معصوم و مهربون من !! میگن اسم هر کودکی برای مامان و باباش دلنشین و قشنگ ترین اسم دنیاست پس مامان فدای ااون اسم قشنگت بشه. معنی اسمت به زبان های مختلف رو برات مینویسم تا بعدها بتونی معنای اسمت رو ببینی و بدونی               کیان : در زبان پارسی به معنای پادشاهی بزرگ  است اما در فرهنگ فارسی معین به بزرگان و سروران معنا شده در زبان عربی به معنی سرزمین ها در زبان چینی به معنی باستانی در زبان ایرلندی و هندی به معنی قوی ...
18 فروردين 1393

کیان و بهار و گردش و عکس.......

  دردونه ی مامان روزهای تعطیل نوروز و عید دیدنی و مهمونی هاش هم تموم شد و زندگی دوباره به فرم اصلی خودش برگشت تا دوباره صبح از خواب پاشیم و بابایی رو تو خوردن صبحونه اش همراهی کنیم و بعدشم بدرقه اش کنیم تا بره سر کار و باز من و تو دوتایی مشغول کارای روزمره بشیم.یه خواب قبل ظهر برای تجدید قوای تو و یه فرصت برای انجام کارهایی که وقتی بیداری مجالی برای انجامشون نیست و باز تکرار و تکرار....... خدای مهربون ممنون از این همه تکرار شیرین از این باهم بودن و موندن از این همه امیدی که تو دل تک تک آدمهات میکاری تا واسشون بجنگن ممنون از این همه رحمت ممنون واسه بهارت واسه تابستونات واسه پاییزت واسه زمستونای استخون سوزت و...
16 فروردين 1393

شهرستانک....

کیان مامان دیروز نهار مهمون خاله مهدیه و عمو مهدی و مهبد کوچولو بودیم خیلی هم خوب خیلی هم عالی کلی هم خوش گذشت جای اونایی که نبودن خالی.... شهرستانک یه جای خوش آب و هوا نزدیک روستای هزاوه است که عمو مهدی و خانواده اش اونجا خونه دارن و ما هم مهمونشون شدیم و تا غروب هم کنارشون موندیم. از اولین تجربه ی آب نبات چوبی خوردنت بگم که بلد نبودی چجوری بخوریش تا بریدن انگشت دستت که با بررسی سنگ های باغچه اتفاق افتاد. اما خدا رو شکر ختم به خیر شد یه خواب خوب عصرونه با یه عالمه بازی دور کرسی با مهبد کوچولو حمله کردن به اتاق کشمش هاشون و بررسی جز به جز وسایل از اتاق ها گرفته تا کپسول گاز و.......... اینم یکی دیگه از روزهای خو...
9 فروردين 1393

یا علی.........تاتا!!!!

یا علی پسرم یا علی. شیرمرد قهرمانم امروز ظهر برای اولین بار دستات رو روی زمین گذاشتی و بدون تکیه به چیزی  بلند شدی و راه رفتی و این شروع داستان استقلال کیان بود حالا دیگه خودت به تنهایی بلند میشی و را میری و آزادانه گردش میکنی بابا مجید اینقدر از این تحول حرکتی جدیدت شگفت زده شده که سریع توی فضای سبز نزدیک خونه ی عمو احمد (عموی من) بردت تا یکمی تاتا کنی!!! آفرین قهرمان مامان آااااااافرین!!! تو دردونه ی منی!!     ...
5 فروردين 1393

به از این یازدهمین نگین بی سروصدا......

قهرمان کوچک من یازدهمین نگین زیبات هم دیروز یعنی 3.1.1393 توسط مامانی کشف و رونمایی شد. مبارک باشه عشقم مبارررک. ایشالا باقی دندوناتم به همین آرومی و بی سرو صدایی بیرون بیان و رخ نمایی کنن. آدرس این نگینم: ردیف پایین سمت چپ دهنت بعد از دندون نیش دوست داررررررررررررررررررررم مبارکه مبارررررک ...
4 فروردين 1393

تاتا.......تاتا......!!!

کیان مامان ببخش که به دلیل مشغله ی روزهای آخر سال یادم رفت واست بنویسم که بلاخره دست از چاردست و پا رفتن برداشتی و شروع به راه رفتن کردی. خیلی وقته که به کمک دیوار و مبل و صندلی راه میری اما بدون تکیه به چیزی قدم برنمی داشتی و ترجیح میدادی چاردست و پا توی خونه بگردی. مسِول خانه بهداشت میگفت داری تنبلی میکنی اما بقیه میگفتن هنوز نتونستی به ترست از تنهایی قدم برداشتن غلبه کنی...... جونم برات بگه که شب چهارشنبه سوری تصمیم گرفتیم به دلایل امنیتی تو رو بیرون نبریم تا هم تو در آرامش باشی هم من و بابا مجید بعد از مدتها بتونیم دوستامون رو یه دل سیر ببینیم و بیاد قدیمها یکمی کیف کنیم. اینطوری بود که تو مهمون مامانی اعظم شدی وما هم ر...
1 فروردين 1393

سال نو مبارک........

کوچولوی من سال 93 هم با یه دنیا آرزوی خوب شروع شد ومن خدای بزرگ رو هزاران بار شاکرم که خونه ی دلمون رو با هدیه دادن تو به من و مجید روشن کرد خدای مهربون و بزرگ واسه داده ها و نداده هات شکر واسه ی تن سالم لب خندون و واسه ی همه ی قشنگی های این دنیا شکر واسه ی این حس قشنگ و شروع نو شکر و شکر از این همه امیدی که با دادن کیان تو وجودم پروروندی تا برای هر لحظه زندگیم یه هدف داشته باشم هدفی به وسعت خوشبختی و سلامت کیان     دردونه ی من آرامشم تو.فلسفه ی بودنم تویی چشم و چراغ روز و شب روشنم تویی زن بودنم به یمن تو تکمیل میشود احساس مادرانه به نام زنم تویی شادی تویی که اشک مرا پاک میکنی لبخند اگر به زندگی ...
1 فروردين 1393