کیان و خرداد.....(1)
قند عسل مامان سیما سلاممممممممممممممممم
با کلی معذرت خواهی برای دیر کرد چند روزم باید بگم که به داشتن فرشته ی بی نظیری مثل تو به
خودم می بالم.
آفرین پسر دوست داشتنی خودمممممممممممممممممم
آقا کوچولوی مهربونم!!!!
ازت ممنونم.ممنونم که کاری کردی عروسی بهار خانم(دختر دایی مامانی) بهم خوش بگذره و به کام
خودت هم شیرین باشه.
گل پسرم شب عروسی لباسایی که واست آماده کرده بودمو پوشیدی و عین یه تیکه ماه شدی.اما قبل
اینکه بتونم ازت یه عکس یادگاری بگیرم توی راه خوابیدی و تا آخر عروسی حتی میون اون همه سر و صدا
و هیاهو هم از خواب ناز بیدار نشدی.در نتیجه مجبور شدم توی خواب ازت عکس بگیرم.
کیان مامان از دیروز یکمی احساس میکنم بهم ریختی.اخه یکبار به طرز وحشتناکی بالا آوردی و بعدشم تا
شب چند بار شکمت کار کرد.هرچی فکر میکنم عقلم به جایی قد نمیده که چه بلایی سرت آوردم.
می خواستم ببرمت دکتر اما خاله مهدیه و مامانی اعظم نذاشتن.گفتن یکی دو روزی صبر کنم.اگه خدای
نکرده ادامه داشت اونوقت ببرمت.
امروز خدا رو شکر بهتری اما کار کردن شکمت همچنان یکمی مشکوکه و یکمی هم بی میلی.
علایم بی حالی و بهانه گیریم نداری.خدا رو شکرررررررررررررررررررررررر
راستی پسرم بابا مجید و عمو علی و عمو بهزاد و چند تا از دوستاشون سه چهار روزی رفتن مسافرت و
منو تو هم اسباب کشی کردیم خونه ی مامانی اعظم.......
بابا مجید مهربون ما دلمون خیلی خیلی خیلی خیلی واست تنگ میشه.مواظب خودت باش و خیلیم
خوش بگذرون و زودی بیا پیشمون.
آخ جووووووووووووووووووووووووووووووون کیانی!!!!
بابا علی داره از تهران میاد.پس ماهم واسه خودمون هی میریم این ور اون ور....
راستی چه کیفی کنیم ما دوتاااااااااااااااااااااااااااااااااایی.....یه نقشه هایی دارم
من.........ههههههههههه...... نقشه.............
هورااااااااااااااااااااااااا
گل پسرم اینروزا هرچیزیو که در دسترست باشه فورا توی دهنت میکنی و با ولعی هرچه تمامتر می خوری
ای شیطون...........
نکن این کارهاروووووووووووو..........
وبلاخره اینم یه عکس که مورد منکراتی داشت و در آخر اینجوری شد
ههههههههههههههههههههههههه