.فرشته ای به نام مادر............
کودکی که اماده ی تولد بود نزد خداوند رفت و پرسید:می گویند شما فردا مرا به زمین می فرستی.اما من به این کوچکی و بی دفاعی چگونه می توانم برای زندگی به انجا بروم؟؟؟
خداوند پاسخ داد:از میان بسیاری از فرشتگانم...من یکی را برای نگه داری از تو در نظر گرفته ام....
کودک فهمید که باید به زودی سفرش را اغاز کند.
او به ارامی سوُالی دیگر پرسید:خدایا اگر من باید به این زودی بروم پس لطفا نام فرشته ام را به من بگویید......
خداوند شانه ی کودک را نوازش کرد و گفت:نام فرشته ات اهمیتی ندارد.می توانی او را مادر صدا کنی..........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی