دست دستی باباش میاد......!!!
گل پسرم یه سلام گنده از یه عصر زمستونی و سرد
به تویی که با گرمای وجودت خونمون رو از روزای گرم تابستونم
گرمتر و شاداب ترکردی !!!
کیان کوچولوی مامان چند روزی میشه که از تشویق کردن خودت لذت میبری و دائم
دست دستی میکنی...
قربون اون دستای کوچولو و مهربونت برم که انرژی بخش ترین انرژی زای دنیا واسه ی مامان و باباست!!!
شیر مرد مامان به تازگی علاقه ی عجیبی به چوب شور پیدا کردی و
هر جا که میبینیش دستت رو دراز میکنی و می خوایش.
و صدالبته که خیلی هم خوشمزه خوشمزه می خوریش.
کار قشنگی که انجام میدی اینه که هر چیزی رو با اشتراک دیگران میل میکنی و
یکم خودت میخوری و یکمی هم به فرد کناریت تعارف میکنی.
اما تعارفت برای بابا مجید دست و دلبازانه تر از همه است.
بابا مجیدم از این موضوع کلی کیف میکنه و به همه یاد آور میشه که پسرم خیلی مهربونه....
ای شیطون از حالا داری دم بابایی رو میبینیااااا...........
از خواب بد این روزاتم که هر چی بگم کم گفتم.
فکر کنم دندونای نیشت میخوان بیرون بیان اما یکمی خجالت میکشن و دست دست میکنن.
امیدوارم که این مرحله رو هم زودتر پشت سر بزاری تا هم خودت راحت بشی
هم من.خیلی خیلی بی میل شدی و هر چیزی رو با هزارتا داستان
بهت می خورونیم.از ساعتی هم که میخوابی تا صبح 5-6 بار با گریه بلند میشی و
با چشمای بسته توی تخت میشینی.بهمین خاطر از توی تخت و پارکت به تخت مامان و بابا
مهاجرت کردی و جای بابایی رو گرفتی.اگه موقتی باشه خیالی نیست
اما اگه به این وضعیت عادت کنی اصلا خوب نیست.
اینروزا میلت به صحبت کردن بیشتر شده و با صدای بلند توی خونه اصوات رو ادا میکنی.
هنوز برای راه رفتن به ترست غلبه نکردی
و همچنان با تکیه به مبل و صندلی و دیوار قدم بر میداری.....
خیلی دوووووووووست دارم