هشتمین نگین...!
گل مامان نگین هشتمت هم بسیار بسیار یهویی
و خیلی جالب خودش رو نشون داد
و مامانی بعد یه گاز جانانه اونو توی دهان کوچولو و قشنگت پیدا کرد..
همین دیروز صبح که مشغول بازی و شیطنت بودی بابا مجید با یه جیغ بنفش اعلام کرد که مامانی
بدو بیا کیان بازم یه چیزی تو دهنش گذاشته....
منم با سرعت نور دست گیرت کردم و تلاش کردم تا بیرونش بیارم اما تو یه گاز محکم از دست
مامان گرفتی و الفراررررررررررررر!!!
ماه من!
نکته جالب رویش دندون تو واسه مامان این بود که ما منتظر دراومدن دندون نیشت
بودیم که مدتیه توی لثت جا خوش کرده و بیرون نمیاد.
درحالی که این دندون آسیای کوچیکت بود که نیش کشید!!
جوجه ی مامان هشتمین نگینت هم مبارک!!!!
دیشب ما با مهبد جون و مامان و باباش رفتیم شهربازی سرپوشیده طوفان و کلی کیف کردیم
اما بیشتر از تو و مهبد کوچولو این بابامجید و عمو مهدی بودن که از بازی های اونجا لذت بردن!!!
بعدش هم یه شام خوشمزه با کلی خنده و یه موسیقی خوب!!
جای همه ی خوبا خالی..........
امیدوارم که هوا به زودی بهتر بشه تا بتونیم بیشتر و راحت تر بریم تفریح و گردش....
دووووست دارم بی بهونه