گااااااااااااازززززززززززز
آقا پسر شیطون کارای خطرناک نکن!!!!!!
یه کار جدید دیگه و اما اینبار نه لبخندی و نه تشویقی
وای وای وای وای ی ی ی ی ی!!!!!!
یکی دو روزی میشه که یاد گرفتی دستت رو بالا بیاری و شعله های گاز رو کم و زیاد کنی
دیروز ظهر موقع آماده کردن غذا 4 بار اینکار رو تکرار کردی و من و به حد مرگ ترسوندی!!!
گل پسرم بازی کردن با وسایل خونه یه مسئله عادی توی سن شماست
اما بازی با درجه های گاز هم خیلی خطرناکه و هم از این قائله استثناست..
امیدوارم این عادت به زودی به فراموشی سپرده بشه وگرنه بابا مجید از همین یک وعده
غذای خونگی هم به لطف شما محروم میشه...()
پایین اومدن از پله رو هم یاد گرفتی و دقیقا مثل پایین اومدن از تخت و مبل و صندلی
دنده عقبی از پله ها هم پایین می آیی...
عمه فاطی یه کلاه خوشگل برات بافته و دیشب که خونشون بودیم بهت هدیه دادش
عمه جون دستتون درد نکنه.من که کلی حال کردم....
همچنان عاشق بیرون بودنی ولی به خاطر سرد بودن هوا خبری از گردش نیست و مجبوری به همین
ماشین گردی عادت کنی تا هوا بهتر بشه...
نکته ای که بیشتر از همه جلب توجه میکنه علاقه ی زیادت به اتوبوس واحده
اما نمی دونم این علاقه به بزررگیش مربوط میشه یا رنگ زردش هرچی که هست
وقتی اتوبوس رو میبینی به حدی هیجانی میشی که به خودم قول دادم یه روز حتما ببرمت تا سوارش
بشی و لذتت تکمیل بشه.
مضراب های سنتور بابا مجیدم از دستت در امان نموندن و از خجالتشون در اومدی!!!
اینم قیافه ی بابایی وقتی مضراباشو تو دستای کوچولوت دید
آخه مگه تو نمی دونی که ساز بابایی از هر چیزی براش مهمتره
جوجه جون قول بده که دیگه بهش دست نزنی و با قلب بابایی بازی نکنی!!!
به زودی با یه سری عکس جدید ازت میام!!
دوست داررررررم بی بهونه.