کیان و این روزهاش.........
کیان مامان سلام عزیزم
مامان قربون اون دست های کوچیک و مهربونت بشه عزیز دلم
آفرین گلم.آفرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررین
چند روزی میشه که دستهات و شناختی ودائم میاریشون توی صورتت و این قدر به چشمهات نزدیکشون
میکنی که کلا قیچ می شی عزیزکم.
تو افتخار مامانی گلم
راستی بگم که راه دهنتو هم خیلی عالی یاد گرفتی و هم زمان با هم 3 .4 تا از انگشتاتو میکنی توی
دهنتو
با ولع هر چه تمام میخوریشون.یه سوال دارم پسرم انگشتات خوشمزه ان؟؟؟؟؟؟
آخه این کار چه کیفی داره مامانی......
پسرم وقتی بابا مجید از بیرون میاد و بهت سلام میده از ته ته دلت واسش می خندی.وقتی میری تو
بغلش اصلا دیگه محل من نمیدی.قربون اون قهقهه هات برم که فقط و فقط واسه بابات می زنی.اقا پسر
شما بدون این کارا هم عزیزی..............................
اما حالا باید از شکمو بودنت بگم که هر چی بگم کم گفتم.
وقتی گشنه ای نه مامان می شناسی نه بابا نه هیچ چیز دیگه......فقط با صدای بلند داد میزنی و گریه
میکنی.اصلا مهلت به هیچ کاری نمیدی.قربون اون اعصاب خرابت برم.مامانی یکم صبر کن.
چند روزی میشه که همش اب دهنت میریزه بیرون.هرچی لباس تنت میکنم سه سوته خیسش میکنی
گل پسرم پیش بند و اصلا دوست نداری.اما چاره ای نیست باید ببندی.آخه جیگرم اگه نبندی یه سوته یا
لباستو خیس کردی یا استفراغیش کردی و سفیدک سفیدکیاینم قیافه منه بعد از تعویض لباسات که
به فاصله یک دقیقه ای سفید و خیس شده
آقا کیان قشنگم شیر خوردنتم جدیدا واسه خودش شده یه داستان.ماشالا دیگه خیلی بازیگوش شدی و
موقع شیر خوردن هواست به همه جا هست.بابا جون بیخیال اینجاخبری نیست شما شیرتو بخور
اینم از اقا کیان که به شدت مشغول دست خوریه
کیان و بابا مجید کوهنورد
کیان کوهنورد با عمو سعید