5 ماهگی و روزهایش..........
گل پسرم سلامممممم
صبح عالیت بخیر.خوب خوابیدی مامانی!!!
اول از همه بابت تاخیر این چند روز ازت عذر می خوام.آخه سرم خیلی شلوغ بود.اول اینکه درگیر کارای
عروسی بهار خانوم (دختر دایی مامانی) بودم.دوما همش به مهمون و مهمون بازی گذشت.
شازده پسرم
چند روزی میشه که وقتی بغل آدمهای جدید و غریبه میری سریع با چشمهای نازت دنبال یه آشنا می
گردی و اگه کسی از دستش نجاتت نده چشمات پر از اشک میشن و با صدای بلند گریه میکنی.
مامان بزرگم میگه داری یکه شناس میشی اما من اینو قبول ندارم.فکر میکنم با اونا احساس امنیت و
ارامش نمی کنی.
قربونت برم من!! آغوش مامانی همیشه پذیرای قلب کوچولو و مهربونته............
این روزا حسابی با مامانی اعظم و خاله ساناز رفیق فابریک شدیآخه همش خونشون بودیم و
حسابی باهات کیف میکردنهمه جوره ام که هواتو داشتن خلاصه اینکه این چند روز کلا واسه
خودت پادشاهی کردی نازنینم......
گلکم کار جدیدی که یاد گرفتی اینه که پاهات و بالا میاری و پاچه ی شلوارت و می گیری و تلاش میکنی
از جات بلند بشی
اصلا دوست نداری توی اوقات بیداری خوابیده باشی و اینقدر اعتراض میکنی تا بلاخره یکی نجاتت بده و از
جات بلندت کنه یا بنشونتت.
راستی دیگه فرنی رو سه بار در روز میل میکنی و موز له شده هم دوست داری.دیروز که بهت موز دادم یه
عالمه گریه کردی و بازم میخواستی.فک کنم به دهنت خیلی مزه داده بود .اما پسرم مصرف
هر چیزی تو سن شما اندازه ی خاصی داره پس شرمندتمممممم
راستی تا یادم نرفته یه تشکر خیلی خیلی ویژه ام از معین مهربون(پسر عموی نازنینت)بکنم که حسابی
دوست داره و هر جا میره واست یه سوغاتی کوچولو میاره.معین جونم پسر عموی مهربون دست گلت درد
نکنه
واسه عیدت از پول های عیدیش یه کلاه خوشگل.از کاشان که با اردوی مدرسه رفته بود یه شیشه عرق
نعنا و از شمالم یه توپ مرد عنکبوتی خوشگل.
عزیزم ایشالا بزرگ که شدی واسه هم دوستای خوبی باشین....
(اینم عکسشون که واست یادگاری بمونه)