کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

کیان گل خندون مامان و باباش

سوغاتی....................

1392/6/12 20:00
نویسنده : مامان سیما
285 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صدتا سلام

شازده کوچولوی مامان یه عذر خواهی گنده بابت این همه تاخیر ازت دارم.مامان و واسه ی کوتاهی کردنش

ببخش

این چند وقت اینقدر درگیر کار و زندگی و ......بودم که فرصت شارژ کردن اینترنت و درد دل کردن واسم پیش

نیومد.الانم اومدم یکم واست از روزای شیرینی که هستی و ما رو غرق شادی کردی بگم و برم تا در اولین

فرصت بیامو تک تک شیرین کاریاتو واست بنویسم.

اول از همه باید بگم که بابا مجید مهربون چندتا لباس خوشگل و ناز واست سوغاتی آورد و کلی من و تو

روخوشحال کرد.همینجا یه عالمه ازش تشکر میکنیم و دستش رو به گرمی میفشاریم.                       

                                  بابا مجید مهربون دوست داریممممممممم

جان مامان.جونم واست بگه که مامانی اعظم و خاله سارا و ساناز دو سه روز بعد اومدن بابا مجید با

چندتا از دوستاشون رفتن مشهد پابوس امام رضا.آخ که چقدر دوست داشتم منم باهاشون میرفتم اما به

خاطر گرمای بیش از حد هوا مجبور شدم قید سفر رو بزنم و با تو توی خونه بمونم.

جای مامانی خیلی خالی بود و انگار یه چیزیو گم کرده بودم.آدم وقتی مامانش پیشش نیست انگاری

شهر صفا نداره. اما خدا رو شکر مامانی اینا به سلامت رفتن و برگشتن وبازم منو تو با یه سری سوغاتی

دیگه خوش به حالمون شد.

اما داستان دیگه ی ما مریض شدنت بود که داغونم کرد

خدای مهربون تو رو به لطف و مهربونیت قسم هیچ بچه ای بیمار نشه.

قربون اون چشمای قشنگت برم که از شدت تب نیمه باز مونده بودن و همش ناله میکردی.خوشحالم

ازاینکه بهتر شدی و دوباره خنده به لبهای قشنگت برگشته.

چند روز پیش صبح که از خواب بیدار شدی یکم بی حوصله بودی و واسم آواز نخوندی و یواش یواش تنت

شروع به گرم شدن کرد و تا ظهر کاملا تب کردی.بردمت دکتر و اقای دکتر چندتا احتمال رو دلیل بیماریت

عنوان کرد و گفت24 تا ساعت اینده همه چیز معلوم میشه.احتمال اول تب دندونی دومی تب  ویروسی و

سومی تب باکتریایی.

به هر کدوم از این دلایل که تب کرده بودی مهم این بود که منم به اندازه ی تو داغون بودم و سردرگم و

تبت با قطره استامینوفن هم پایین نمیومد و دیگه تحملت تموم شده بود و همش گریه میکردی دیگه

مجبور شدم واست شیاف بذارم.مامانی اعظم همش پاشویت میداد و دستمال رو سر و بدنت میذاشت تا

بلاخره بعد 3روز تب 39 درجه و درد و ناراحتی حالت کمی بهتر شد و تبت کلا قطع شد.اما امروز صبح

بدنت پر ازدونه های قرمز شد که دوباره یه عالمه استرس به جونم انداخت.بلافاصله بردمت دکتر و

خیالم راحت شد وقتی آقای دکتر گفت که این دونه ها معمولا بعد از یه تب شدید روی پوست بچه ها

ایجاد میشه وبعد از یکی  دو روز هم از بین میره اینطوری دیگه آروم شدم.

صورتت کلی کوچولو شده و زیر چشماتم یکمی گودی افتاده اما مامان بزرگم میگه قدیمی ها میگفتن:

                                            (گوشت بچه ......... روی طاقچه)

            یعنی به همون سرعتی که لاغر میشن به همون سرعتم وزنشون دوباره برمیگرده

            خدا رو شکر اشتهات یکمکی بهتر شده.امیدوارم که دیگه هیچ وقت مریض نشی.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)