سنتور و پنکه!!
چقدر عمر آدمها زود میگذره
انگار همین دیروز بود که بابا مجید تصمیم قطعیشو واسه یاد گرفتن ساز مورد علاقش(سنتور)
تو خونه عنوان کرد و با هم راهی کلاس عمو کامران شدیم
تا هم با این ساز بیشتر آشنا بشیم و هم بابایی رو ثبت نام کنیم
4 سالی میشه که بابایی سنتور نواز خونمون شده
و حالا تو یکی از طرفدارای پروپا قرصشی که تقریبا تمام مدت تمرینش همراهیش میکنی
اگرچه که بعضی وقت ها هم یه پاتک ریز و یهویی به کتاب نت یا خود سنتورش میزنی و جیغ بابایی در میاد
که خواهشن این یه مورد و بیخیال بشوووووو!!!
از موقعی که تو دل مامانی بودی و محفل شبانه ی گپ و گفت مامان و بابا کنار سنتور بود
مجید نگران اینروزایی بود که تو سراغ سنتور و مضرابش بری و خدای ناکرده بلایی سرشون بیاری!!
و این نگرانی کاملا بجا و درست بود
اینروزا بعد تمرین ساز مقدس بابایی میره تو جعبش و کاملا از دسترس تو دور میشه!!!
کیانم تو واسه درک عشق بابایی به سازش یکم کوچولویی
اما ایشالا وقتی بزرگ تر شدی خودت میفهمی که بابا مجید با چه عشق و تعصبی درمورد سازش
حرف میزنه و با چه پشتکاری به تمریناتش ادامه میده..
از روزایی که صدای ساز بابایی خام و ناکوک بود خیلی گذشته اما حالا موسیقی متن خواب شبانه ی تو
و یا بازی های گاه بیگاهت مزین به این صدای دلنشینه...
میگم تا بدونی که بابایی تنبک رو هم به خوبی میزنه و هر دوتا عموی مهربونت هم با
دف و تنبک هنرنمایی میکنن و تو با این صداها هم کم و بیش آشنایی داری.
امیدوارم توام با این پس زمینه موسیقیایی که تو خونته بزرگ تر که شدی یه ساز رو واسه ی یادگیری
انتخاب کنی تا غذای روح پیری های مامان سیما صدای ساز تو باشه...
همه ی اینها رو گفتم تا به اینجا برسم که کولر و فضای مرطوب واسه سنتور بابایی خیلی بده
پس ما تو اتاقش واسش پنکه گذاشتیم تا موقع تمرین گرما اذیتش نکنه.
و تو عاشق اینکه باد پنکه تو صورتت بزنه و موهای بلندت را تکون بده.
قربون اون موهای نرم و بلندت برم
چندروزی میشه که هربار چشمت به پنکه میوفته اصرار میکنی که روشنش کنم
تا تو بهش نزدیک بشی و باد بخوره تو صورتت و دقیقا عین مدل ها دستتات رو بندازی زیر موهاتو
کله ات رو تکون بدی و غرق لذت بشی.
به سلامتی پنکه بازی هم به مجموعه بازی های خونگیت اضافه شده
شاه پسر لطفا بیخیال این موردم شووووو!!!!
خطرناکه گلم
خطرناک!!