سورپرایزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز........
کیانم!!
مامان و بابا و همه ی اعضای خانواده دیروز با یه اتفاق غیر منتظره خیلی خوب شگفت زده شدن
و اون اتفاق چیزی نبود جز اومدن عمو محمد(عموی بزرگ مامان سیما) بعد 2 سال از انگلیس بود.
وای که چه حالی داد وقتی صبح زود بابا علی زنگ زد و گفت که کیان و خیلی زود بیار
چون تقاضا واسه ی دیدنش زیاده.....
ما هم زود زود اماده شدیم و با بابا مجید رفتیم خونه ی مامان منیر.
لحظه ی ورود همش تو فکر این بودم که عمو راجع به شاهزاده ی کوچولوی من چه نظری داره
و اما اولین حرفی که بعد دیدن تو با یه عالمه خنده به زبون عمو اومد این بود:
****خدای من!!اینکه مجید کوچولوه!!****
و توام که از لبخند عمو راضی بودی بسمتش برگشتی تا خودت و توی بغلش بندازی.
شیطون مامان خوب بلدی خودت رو تو قلب همه جا کنیا...
عمو محمد مهربون یه عالمه سوغاتی خوشگل و ناز برات آوردکه در اولین فرصت عکساشو میزارم تا
یادگاری واست بمونه.