عمر مادر خوش اومدی.........................
خدایا شکر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شکر به خاطر این همه ی مهربونیات.بزرگیت.عظمتت و بیشتر از همه شکر به خاطر کوچولویی که به من سپردیش..........
کیان کوچولوی مامان خوش اومدی............
پسر یکی یدونه ی مامان سیما تو اومدی و با اومدنت یه دنیا عشق و امید و ارزو واسه من و بابا مجید اوردی.ممنونم عشقم.ممنون از اینکه خوشبختی من و بابایی و کامل کردی گلم....
گل پسر قشنگم می دونی که خیلی زود اومدی و همه برنامه هایی و که واست داشتم و بهم زدی.مامانی اخه شما دقیقا راس ساعت 2.45دقیقه پنجشنبه مورخ 23.9.1391 توی بیمارستان قدس توسط خانم دکتر اخوندزاده به دنیا اومدی و زندگیمونو قرق شادی کردی.
یعنی درست یک هفته زودتر از اولین تاریخ احتمالی که دکترت واسم معلوم کرده بود.اما مهم اینه که تو الان ایجایی درست همینجا توی بغل مامان سیما مشغول شیر خوردن و منو مجبور کردی که یه دستی واست بنویسم عشقممممممم
وقتی توی بیمارستان بهوش اومدمو چهره ی معصوم و مهربونت و دیدم و مامانی اعظم توی بغلم گذاشتت تازه باورم شد که مادر شدم و این شروع ماجراهای کیان و مامان سیما بود...........
اره پسرم تو شروع دوباره ی منی........
من با تولد تو مادر شدم و این شروع زندگی مادرانه ی من و پدرانه ی مجید با حظور سرشار از شور و امید تو........................پس شازده کوچولوی ما خوش اومدی..............