کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

کیان گل خندون مامان و باباش

کیان 59 روزه.واکسن.وزن گیری.

1391/11/22 17:39
نویسنده : مامان سیما
304 بازدید
اشتراک گذاری

کیان مامان سلام عشقم.لبخندمژه

خوبی گلم.با عرض پوزش از اینکه این چند وقت نتونستم بیامو برات از خودت و روزهای خوب بودنت و شیرینی هات بگم.آخه مامانی این چند وقت خیلی درگیر بودم.

 

اول از همه درگیر مهمونیت

دوم درگیر ختنه کردن و برنامه های بعدش

سوم درگیر مهمونی مامان اعظم

چهارمم درگیر خود خودت.اره عشقم درگیر تو و دل درد و گریه های شبانه و دکتر و از همه مهمتر داستان وزن گیریت که بیشتر از همه منو درگیر خودش کرده بود.

گل پسرم همه ی موضوعاتی که بالا بهش اشاره کردم داستانی داری واسه خودش که بعدا و سر فرصت واست می نویسمشون.

اره عشقم امروز شما 59 روزه شدی.

فردا صبح با بابا مجید و مامانی اعظم میریم واسه واکسن دو ماهگیت.دیروز از خاله مهدیه پرسیدم گفت ممکنه یکم تب کنی...ایشالا که این طور نمیشه.

اما بیشتر از اینکه نگران واکسنت باشم نگران وزنتم.اخه گلم چند روز پیش که به خاطر دل درد و گریه های بی امان شبانت پیش دکتر علیمحمدی بردمت فهمیدم که حدسم در مورد کمبود وزنت کاملا درست بوده و تو عشق مامانی چیزی در حدود 1 کیلو کمبود وزن داری.ناراحتنگراناز غصه داشتم دق میکردم اینقده گریه کردم که بابا مجید دعوام کرد.گریهگریهاقای دکتر بهم گفت واسه یه ماه بهت کمک غذا بدم تا ببینیم وضعیت وزنت به کجا میرسه.اخه گفت ممکنه که کمبود وزنت مربوط به این باشه که تو عشق مامانی هنوز انزیم های معدت فعال نشده و باید دارو استفاده کنی.اینم بگم که خدا رو شکر دل دردات با یه شربت بر طرف شد و بعد اینکه سونو انجام دادیم مشخص شد که نه کولیک داری و نه رفلاکس.خدا رو شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر.

گل پسری این روزا چند بار بهت شیر خشک دادم اما اینقده عذاب وجدان دارم که نمی دونی.........

همش با خاله مهدیه راجع به این موضوع صحبت میکنم و اونم با مهربونی ارومم میکنه.ممنون خاله مهدیه...

عشق قشنگم از خواب بیدار شدی و داری غوغا می کنی.اومدم مامان اومدم......

بازم میامو واست حرف میزنم اما الان باید برمو بگیرمت بغلموقت تمام

پس فعلا بای بای........ماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان مهبد كوچولو
25 بهمن 91 9:43
سلام سيما خانوم گل . به به بالاخره درگيري ها تموم شد و سيما خانوم به ني ني وبلاگ برگشت !! اميدوارم كه راهنمايي هام به دردت بخوره . ناراحت نباش اين روزها با تموم سختي هايي كه داره اينقدر زود ميگذره كه وقتي بر ميگردي ميبيني تو پير شدي و كيان روز به روز بزرگتر و بالنده تر . هميشه در كنار هم خوش باشيد

مرسی خاله مهذیه مهربونم.دوستون دارم یه عالمه......بوس برای تو و مهبد جون..
مامان سارا
25 بهمن 91 13:01
واااااااااای سیما جون سلام ، خوبین ؟ خداروشکر همه چیز خوبه . من خیلی نگران بودم ، الیه قربونش برم دو ماهه شد کیان جوجوی من
نگران وزن گل پسری نباش خوب شیر بخوره وزن می گیره اخه این طفلکی ها بخاطر دل درد و رفلاکس خیلی انرژ ی از دست می دن همین باعث میشه وزن نگیرن . کیانم منم همینطوری بود خوب میشه دوستم


سلام خاله سارای عزیزم.دوست خوبم چطوره؟؟خودتون خوبین؟؟
راستشو بخوای دکتر گفته شیر کمکی بدم.یکم دل نگرونم اما چاره ای نیست.فعلا تنها چیزی که اهمیت داره وزن کیان.توکل به خدا.واسمون دعا کنین