کیان 59 روزه.واکسن.وزن گیری.
کیان مامان سلام عشقم.
خوبی گلم.با عرض پوزش از اینکه این چند وقت نتونستم بیامو برات از خودت و روزهای خوب بودنت و شیرینی هات بگم.آخه مامانی این چند وقت خیلی درگیر بودم.
اول از همه درگیر مهمونیت
دوم درگیر ختنه کردن و برنامه های بعدش
سوم درگیر مهمونی مامان اعظم
چهارمم درگیر خود خودت.اره عشقم درگیر تو و دل درد و گریه های شبانه و دکتر و از همه مهمتر داستان وزن گیریت که بیشتر از همه منو درگیر خودش کرده بود.
گل پسرم همه ی موضوعاتی که بالا بهش اشاره کردم داستانی داری واسه خودش که بعدا و سر فرصت واست می نویسمشون.
اره عشقم امروز شما 59 روزه شدی.
فردا صبح با بابا مجید و مامانی اعظم میریم واسه واکسن دو ماهگیت.دیروز از خاله مهدیه پرسیدم گفت ممکنه یکم تب کنی...ایشالا که این طور نمیشه.
اما بیشتر از اینکه نگران واکسنت باشم نگران وزنتم.اخه گلم چند روز پیش که به خاطر دل درد و گریه های بی امان شبانت پیش دکتر علیمحمدی بردمت فهمیدم که حدسم در مورد کمبود وزنت کاملا درست بوده و تو عشق مامانی چیزی در حدود 1 کیلو کمبود وزن داری.از غصه داشتم دق میکردم اینقده گریه کردم که بابا مجید دعوام کرد.اقای دکتر بهم گفت واسه یه ماه بهت کمک غذا بدم تا ببینیم وضعیت وزنت به کجا میرسه.اخه گفت ممکنه که کمبود وزنت مربوط به این باشه که تو عشق مامانی هنوز انزیم های معدت فعال نشده و باید دارو استفاده کنی.اینم بگم که خدا رو شکر دل دردات با یه شربت بر طرف شد و بعد اینکه سونو انجام دادیم مشخص شد که نه کولیک داری و نه رفلاکس.خدا رو شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر.
گل پسری این روزا چند بار بهت شیر خشک دادم اما اینقده عذاب وجدان دارم که نمی دونی.........
همش با خاله مهدیه راجع به این موضوع صحبت میکنم و اونم با مهربونی ارومم میکنه.ممنون خاله مهدیه...
عشق قشنگم از خواب بیدار شدی و داری غوغا می کنی.اومدم مامان اومدم......
بازم میامو واست حرف میزنم اما الان باید برمو بگیرمت بغلم
پس فعلا بای بای........