شروع 4 ماهگی کیان مامان
گل پسر قشنگم.نازنین یکدونه ی مامان این سری که میخواستم به خانه بهداشت ببرمت بازم استرس
داشتم.آخه بازم نوبت واکسنت بود.اره گل پسرم نوبت واکسن 4ماهگیت بود.به عادت همیشه سریع با
خاله مهدیه تماس گرفتم و در مورد وضعیت احتمالیت بعد تزریق ازش راهنمایی خواستم و اونم بهم
دلداری داد که چیز خاصی نیست و مثل دفعه ی قبلی شما خیلی راحت این روزا رو هم پشت سر
میزاری.
صبح روز شنبه 24 فروردین 92 با بابا مجید دست شکسته(اخه بابایی توی باشگاه خورده زمین و مچ
دست چپش شکسته وتا 90 روز باید تو گچ باشهخیلی واسش ناراحت شدم اما چاره ای نبود
وباید تحمل میکرد.گل پسرم نمی دونی بابایی چه دردی میکشه وقتی بغلت میگیره اما این کار و با عشق
انجام میده و میگه کیان بهم انرژی مضاعف واسه خوب شدن دستم میده.بابایی زودتری خوب شو که
کیان خیلی به اغوش گرمت احتیاج داره)به درمانگاه رفتیم و واکسنتو زدیم.خدا رو شکر
که زیاد اذیت نشدی مامانی.تب هم خیلی نداشتی.که اونم با خوردن قطره استامینیفون برطرف شد.
کیان قشنگم توی 4 ماهگی
وزنت:5.600
وقدت:58CM
هوررررررررااااااااااااااا مامانی بلاخره اومدی روی نمودارررر