کیان وروزهای آذر ماه
از تو یک نقاشی زیبا میکشم
تو را با لبخند زیبایت
نگاه معصومانه و چشمان مملو از آرامشت تجسم میکنم.
میدانی لبخند شیرین نقش بسته بر لبانت زیباتر از مونالیزاست
به دنیا کاری ندارم
اما
ماندگارترین اثر در وجود من تویی
خود خود تو!!!!!!
کیانم دردونه ی مامان
روزهای پاییزی آذر ماه به سرعت برق و باد میگذرن و ما رو به شیرین ترین لحظه ی
زندگیمون نزدیک و نزدیک تر می کنند.
انگار همین دیروز بود که یه پسر کوچولو و ظریف رو تو دستای من گذاشتن و گفتن
اینم شاهزاده ای که نه ماه باهات همراه بود و واسه ی
دیدن و بوییدن و در آغوش کشیدنش لحظه شماری میکردی.
این فرشته ی شیرین و مهربون
حالا قهرمان من و بابا مجیده
شیر مرد من
چیزی کمتر از دو هفته ی دیگه تو یک ساله میشی
و من و بابا مجید یکساله که به نفس های مهربون و قشنگت گره خوردیم!!!
جگر گوشه ی مامان
این روزا دوران شیرین زبونی و دلبری تو طی میکنی
و هر ثانیه با یه تجربه ی قشنگ لبخند رو رو لب هامون جاری میکنی....
من و بابایی داریم تلاشمون رو میکنیم تا جشن تولدت
به نحو احسنت برگذار بشه.
گرچه که بیشتر از همه نیازمند همکاری خود تو هستیم.
به امید روزای خوب و شیرین آینده.....
دوستت داریم بی بهونه!!!!