کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

کیان گل خندون مامان و باباش

نانای نای.......!!!

رقاص کوچولوی من سلام!! از اینکه اینروزا خیلی کمتر به خونه ی خاطره هات سرمیزنم عذر می خوام روزای آخر ساله و همه مشغول تدارکات سال نو مامان سیما هم از این وضعیت مستثنی نیست و دایم در حال کار ... چند وقتی میشه که رقصیدن رو یاد گرفتی و با هر موسیقی که حتی یکمم شاد باشه مشغول غر دادن میشی.اول دستات رو بالا میاری و بعدشم بدنت رو... بعدشم که نگاه میکنی ببینی کی واست دست نمی زنه تا بهش اعتراض کنی. عاشق تبلیغ پوشک مای بی بی و مولفیکسی و تمام مدت پخششون رو آواز میخونی و می رقصی. بابا ماما دد نه نانانا آبه نی نی نی نی (که البته این نی نی به معنای لوس شدن واسه بقیست نه نی نی کوچولوها) برای لوس کردن هم چشماتو رو هم فشار میدی...
15 اسفند 1392

خونه تکونی!!!

کیان مامان امسال خونه تکونی عید رو زودتر از هر سال شروع کردیم که به خاطر این موضوع و داستان همیشگی خونه تکونی و خطرات شوینده ها و حوادث زیادی که ادم میشنوه خاله سارا و مامانی اعظم صبح زود اومدن سراغت و تو رو باخودشون بردن تا هم مزاحم کارکردن کارگر و مامانی نشی وهم خدای ناکرده اتفاق بدی برای خودت نیفته. گاهی با خودم فکر میکنم که اگه مامانی اعظم و خاله هات نبودن من چقدر مستاصل میشدم. خدای مهربون ممنون از لطف بیکرانت........... خیلی خیلی خوشحالم که سال جدید با روزای خوبش دارن از راه میرسن واز همه مهمتر اینکه ننه سرما یواش یواش داره بار و بنه اش رو جمع میکنه تا دوباره هوا گرم بشه و ما بتونیم مهمون پارک ها بشیم و تو بتونی انرژی ب...
1 اسفند 1392

به به نهمین نگینم دراومد!

کیانم گل پسرم مبارکه و مبارک!!! به به نهمین نگینت هم همین یک ساعت پیش خودش رو توی دهن کوچولوت نشون داد و بازم من واسه ناراحتی های گاه و بی گاه شبانت یه دلیل منطقی پیدا کردم. این دندون توی ردیف پایین و درست کنار دندونهای قبلیت جوونه زده. امیدوارم که این روزای دندونی هم زودتر بگذرن تا بتونی دوباره یه خواب راحت رو تجربه کنی. جوجه جون چند روز پیش بابا مجید فهمید که عاشق زیتونی و برعکس مامانی که تا حالا مزه اش رو هم نچشیده مشتاق خوردنش هستی.و درست از اون روز بابایی ظهر ها در کنار ناهارت چندتایی زیتونم بهت میده و توام میخوری و کیف میکنی.. نووووووووووووش جوووونت گل پسر!! ماست با نعنا هم تجربه ی موفقیت آمیز و جدید دیگه ای بود ...
23 بهمن 1392

هشتمین نگین...!

گل مامان نگین هشتمت هم بسیار بسیار یهویی و خیلی جالب خودش رو نشون داد و مامانی بعد یه گاز جانانه اونو توی دهان کوچولو و قشنگت پیدا کرد.. همین دیروز صبح که مشغول بازی و شیطنت بودی بابا مجید با یه جیغ بنفش اعلام کرد که مامانی بدو بیا کیان بازم یه چیزی تو دهنش گذاشته.... منم با سرعت نور دست گیرت کردم و تلاش کردم تا بیرونش بیارم اما تو یه گاز محکم از دست  مامان گرفتی و الفراررررررررررررر!!! ماه من! نکته جالب رویش دندون تو واسه مامان این بود که ما منتظر دراومدن دندون نیشت بودیم که مدتیه توی لثت جا خوش کرده و بیرون نمیاد. درحالی که این دندون آسیای کوچیکت بود که نیش کشید!! جوجه ی مامان هشتمین نگینت هم مبارک!!!! دیشب ما ...
19 بهمن 1392

به این میگن پسر عمو!!!!

کیان مامان خوش به حالت با این پسرعموی باحال و مهربونی که داری شازده پسرم دیشب بعد مدت ها فرصت کردیم سری به خونه ی عمو علی بزنیم و مهمون آترین کوچولو و معین جون بشیم الحق که رسم مهمون نوازی رو تمام و کمال برات بجا آوردن. آترین همه ی اسباب بازی هاشو برات آورد تا بازی کنی و کلی هم موها تو شونه کرد و هواتو داشت و معینم که دیگه نگو...... معین یکی از عکسات رو بالای تختش و یکی دیگشو توی کیف پولش گذاشته بود زن عمو میگفت روزی نیست که ما توی خونه از کیان یادی نکنیم. معین تند تند با تبلتش ازت عکس گرفت و خلاصه اینکه کلی بهت حال دادن.... آترین کمک کرد تا غذاتو بخوری و موز هم بهت داد امیدوارم تا زودتر بزرگ بشی و باهاشون همبازی... دو ...
14 بهمن 1392

کوچوک و عمو علی

جون جونی مامان سلام کیانم اول از همه باید بگم که تو بین دوست های بابایی به کوچوک معروفی و منم به لطف شما ملغب به مامان سیما اینو گفتم تا بدونی که برای اولین بار به صورت رسمی به یه مهمونی دعوت شدی که لغبت هم توی کارت ذکر شد و اونم کارت ولیمه ی سهیلا جون مامان عمو علی مهربون بود. دوست و رفیق فابریکت که همیشه بهت سرمیزنه و باهات بازی میکنه قربونت برم که توام اومدی جز لیست مهمونیا اینم تو و عمو علی که وقتی ماشین جدیدش رو گرفت اول اومد تو رو برد گردش گل پسرم پورشه سواری کیف داره ؟؟؟ یواش یواش داری ترس رو کنار میزاری و مدت زمان بیشتری سرپا میمونی. امیدوارم که بزودی بتونی بدویی و ما رو بیشتر از پیش غرق شادی کنی...
13 بهمن 1392

گااااااااااااازززززززززززز

آقا پسر شیطون کارای خطرناک نکن!!!!!! یه کار جدید دیگه و اما اینبار نه لبخندی و نه تشویقی وای وای وای وای ی ی ی ی ی!!!!!! یکی دو روزی میشه که یاد گرفتی دستت رو بالا بیاری و شعله های گاز رو کم و زیاد کنی دیروز ظهر موقع آماده کردن غذا 4 بار اینکار رو تکرار کردی و من و به حد مرگ ترسوندی!!! گل پسرم بازی کردن با وسایل خونه یه مسئله عادی توی سن شماست اما بازی با درجه های گاز هم خیلی خطرناکه و هم از این قائله استثناست.. امیدوارم این عادت به زودی به فراموشی سپرده بشه وگرنه بابا مجید از همین یک وعده غذای خونگی هم به لطف شما محروم میشه...( ) پایین اومدن از پله رو هم یاد گرفتی و دقیقا مثل پایین اومدن از تخت و مبل و صندلی دنده ...
9 بهمن 1392

پسرم.......

      مادرانه ای برای تمامی پسران این مرز وبوم!!! حرفی که از دل بیاد به دل هم میشینه پسرم سعی کن که خود خودت باشی.گر چه سخت است در زمانی که....... گرچه سخت است فکر دل بودن.در تکاپوی آب و نانی که..... سعی کن که خود خودت باشی.رمز آرامش جهان اینست یک نفر هم اگر خودش باشد.شاید اوضاع این جهانی که..... دست قلبت به آسمان که رسید.بالش ابر را به باد مده!!! سعی کن بال و پر بگیری باز در بلندای آسمانی که.... قاصدک یک گل است می دانی؟؟یک گل خسته از سکون زمین می نشیند بروی شانه باد.تا بیاید به آن نشانی که..... می نشینم کنار پنجره باز.نخل و خورشید سرخ رنگ غروب!! حس آرامشی که پنهان است در نماز پس از اذانی ک...
7 بهمن 1392